تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)

ساخت وبلاگ

به وقتش از جایی که فکرشم نمیکنیم درست میشه شاخمون در میاد. فقط بسپاریم به خدا خودش تا حالا برامون بد نخواسته از این به بعدم توکل به خودش درستش میکنه. 
+ نوشته شده در سه شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت 23:45 توسط pardis  | 

تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 21 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 2:29

عزیز عزیزم سلاماین روزا که میگذرن شادم، خوبم، همه چی خوبه. حتی میتونی بهم افتخار کنی. حالا من یه مدرک دانشگاهی دارم و راستی راستی مهندس شدم. درظاهر خیلی شبیه آرزو هایی شدم که برام داشتی ولی میدونم این تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...ادامه مطلب
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:48

عزیز عزیزم سلام اسفند گذشت و عید شد و بالاخره به فصل مورد علاقه ام رسیدم و این روزها همون روزهایی ان که تمام پاییز رو به امید رسیدنشون سر کردم. ببخشید که آخر فروردینه و من اینقدر دیر نامه ی سال نو رو تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...ادامه مطلب
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 8:32

عزیز عزیزم سلام امروز شاهد یازدهمین روز از بیست و دومین پاییز زندگیم بودم! حرف تازه ایی جز اینکه بیشتر از همیشه دلتنگ شما هستم برای گفتن ندارم در نتیجه آرزویی هم جز بودن شما ندارم... همیشه دوست داشتم تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...ادامه مطلب
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 91 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 8:32

عزیز عزیزم سلام!

بیشتر از همیشه به حضورت محتاجم و بیشتر از همیشه بابت نبودنت ازت دلگیرم.

دلخوری ها توی نامه ایی که با اشک و دلِ تنگ نوشته میشه جایی ندارن.

امروز خواستم از احوالات نه چندان خوبم چند خطی برات بنویسم اما بی رمق تر از اونی بودم که چیزی بگم.

فقط همینو بگم که خسته ام و نمیدونم تا کی میتونم دووم بیارم. منم و نیمه جانی، آن هم به لب رسیده...

تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 8:32

عزیز عزیزم سلام این روزایی که دارن صرفا با گذروندن سر میشن مجال فکر کردن به شما رو به من نمیدن و من از فرط نداشتن شما خسته ترین دختر کوچولوی این سیاره شدم. در حالی که نفس بریده در اواخر خزان روی پله ه تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...ادامه مطلب
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 105 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 8:32

اصلش قصد داشتم شب یلدا یه نامه ی بلند برات بنویسم که اون یه دقیقه ی اضافه رو به نامه ی من مشغول باشی اما ویراستاری نامه ام از بلندیِ اون شب بیشتر طول کشید و طبق معمول من از زمان جا موندم... قصد داشتم برات بنویسم که هر سال این شب رو با یاد شما میگذرونم میخواستم بدونی که قامت بلندت هر لحظه مثل بلندی شب هام جلوی چشممه قرار بود از خورشیدی که خیلی تا طلوعش مونده بگم اما دیرشد. یادمه زیاد از شب و تاریکی خوشت نمی اومد. زود برای خواب آماده میشدی و بعد از نماز شب رو جز روزت میدونستی. میخواستم بهت بگم که من برعکس شما شب ها رو زندگی میکنم! شما جای من نیستی و شما نمیدونی چقدر تحمل یه چیزایی سخته شما نمیدونی که دیدنت برای من فقط توی خواب امکان پذیره وگرنه شما هم شب هات رو زندگی میکردی و شاید اصلا قید ثواب اضافه ی نماز شب رو میزدی!  هر دفعه میایی به خوابم و آرامش روز بعد رو هم حتی ازم میگیری اما نه اینکه شاکی باشم ها! اتفاقا خیلی هم راضی ام که قدم رنجه میکنی به خوابم ، اما هر بار میایی و در حالیکه داری میخندی به صبر دعوتم میکنی و من صبح روز بعدم رو با این ترس میگذرونم که باز این امتحان قراره سخت تر بشه ... و من هر روز چیزهای جدیدتر و عجیب تری رو به چشم میبینم . کاش میدونستی صبوری کردن من کافی نیست من برخلاف شلوغی اطرافم خیلی خیلی تنهام و اصلا روا نیست دختری که سنگ صبوری جز مادرش نداره اینقدر اذی تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...ادامه مطلب
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 16:53

حق با شماست من تسلیمم. آره نامه نوشتن کسی رو نجات نداده باید به نجات دهنده ی بزرگتری فکر کرد... راستی عزیز جانکم ما مهندس صنایع ها یه چیزی یاد میگیریم به نام زمان سنجی! و یکی از متداول ترین روش هاش اینه که کرنومتر به دست بالای سرِ کارگر می ایستی و با در نظر گرفتن اینکه به هر حال اونم آدمه و خسته میشه و تا یه حدی توان داره و اینا کارهاش رو زیر نظر میگیری. سرِکلاس درحالیکه استاد سعی داشت روش های جدید رو یادمون بده من به این فکر میکردم که خدا باید احتمالا مهندسی صنایع خونده باشه ... چه زمان سنج و مهندس صنایعی دقیق تر از خدا؟ کرنومتر به دست کنارمون ایستاده و در حالی که میدونه هر کاری چه ضریب سختی ایی داره و هر کارگری چه توانی منتظره کارمون تموم شه تا دکمه ی کرنومتر رو فشار بده و با لبخند بگه خسته نباشی حالا بفرما چایی :)  حکما میگی تو که درس خوندی و سال دیگه لیسانس میگیری و ادعات میشه مهندس صنایعی بگو قبل از اینکه خدا زمان و کارت رو بسنجه هیچ وقت زمان گناه ها و ثواب هاتو سنجیدی؟ همین امروز مثلا چند تا سیکل غیبت و دروغ و خلف وعده و عهدشکنی داشتی؟ تقسیم بر کل زمان روزت کن تا درصدش رو بفهمی و بیشتر از خودت  خجالت بکشی میگم عزیزِ مهربونم من از اون کارگر غرغرو هایی هستم که با اینکه تو تابستون زیر کولرو زمستونا هم کنار بخاری هستن و زیر نور مناسب کار میکنن و خلاصه اصول ارگونومی براشون رعایت ش تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...ادامه مطلب
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 113 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 22:47

پرسیدم "هناس" چرا؟ گفت هناس یعنی نفس ... نفس منه! راس میگفت کم از "هناس" نداری نفس منی هر آدمی یه نقطه ضعف داره یه "عزیز" یه "هناس" اسمش مهم نیست مهم اینه که فعلا "عزیز"منی! دردناک ترین قسمتش اینه که نمیدونم تا کی میمونی و تاکی بار سنگین "عزیز"من بودن رو به دوشت میکشی ولی درهرحال هستی ! این نامه ی اول من باشه امانت پیش شما تا نامه های بعدی رو به پیوست به تاریخ دلتنگی هام برات ارسال کنم 

کم دعا کن که مرا از سر تو وا بکند ... 

با آرزوی بهترین ها 

"پردیس"

تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pardhgh بازدید : 110 تاريخ : شنبه 11 آذر 1396 ساعت: 22:20

20 ساله شدی ! این جمله ی سه کلمه ایی برای یادآوری حسرت کلی کارهای نکرده و همچنین آرزوی کلی اتفاقای نیفتاده کافی بود ... امروز وارد دهه ی جدیدی میشم که میگن اگه توش سردرگم باشی باختی ! سردرگم ؟ شبیه ترین صفت به من! سردرگم ... این واژه مثل پتک به سرم میکوبه و بارها با خودم زمزمه میکنم سردرگم ؟ سردرگم ! سردرگم ... تا الان ظاهرا همیشه میدونستم چی از زندگیم میخوام و به کجا دارم میرم اما الان هیچ ایده ایی ندارم. نجات پیدا کردن از این حال یک منِ باحال میخواد اما من چجوری میتونه خوب باشه وقتی نمیدونه باید چی باشه؟ باید کی باشه؟  تا حالا بدون الگو پارچه برش دادی؟ تا حالا دیدی معلمی شاگردهای کوچولوشو بدون سرمشق بفرسته خونه؟ مگه زندگی بدون دستورالعمل میشه ؟ یعنی تو اینقدر بزرگ شدی که خودت از خودت دستور تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :)...ادامه مطلب
ما را در سایت تو فعلا "عزیزِ" من نامیده شو :) دنبال می کنید

برچسب : الهامات, نویسنده : pardhgh بازدید : 106 تاريخ : شنبه 11 آذر 1396 ساعت: 22:20